سوگ خوانی سالار حیات - دکتر سیدمحمد هاشمی فرد (ساجد)

ساخت وبلاگ

چکیده: دراین مقاله ی کوتاه به چرایی و چگونگی محتوایی سوگواری، نظری گذرا افکنده شده است. سعی بر آن بوده است تا بی درنگ به این پرسش اصلی که چرا و چگونه عزاداری کنیم، به گونه ای اندیشه مندانه پاسخ داده شود. و به وظیفه ی خطیر سوگ خوانان نیز پرداخته گردد.

دیری است به این می اندیشم که چرا بخش عظیمی از دل مشغولی ما به سوگ اهل بیت (علیهم سلام الله) اختصاص دارد؟ آیا عادت ملّی و قومی ما غم پسندی و سوگمندی و اندوه مداری است؟ آیا با سوگ سرایی و مرثیه خوانی دل مردم ما به مدار و قرارگم شده ی خویش باز می گردد و احساس آرامش می کند؟ راستی اگر مرثیه سرایی و سوگ خوانی نمی کردیم چه حادثه ای روی می داد؟ و اگر امروز دست از این کار برداریم، پی آمد آن چه حادثه ی شومی خواهد بود؟ تردید نیست که اوّلاً باید چنین پرسش هایی و بسیار پرسش از این دست، برای همگان مطرح باشد و دیگر این که هیچ کس نباید از یافتن پاسخ مناسب آنها غفلت ورزد. بهتر است برای یافتن پاسخ به پیشتر برگردیم.

آن روزگار که پروردگار بلند مرتبه ی بی همتا اراده فرمود تا زمین را که مهیّا و درخور زیستن بود، زیستگاه جانشین خویش گرداند. آنگاه که فرمود: « من برروی زمین جانشینی را برای خود قرار می دهم [1] » آفرینش انسان به معنای شکل گیری نظام احسن بود. یعنی با پدید آمدن آدمی که ویژگی های متفاوتی نسبت به دیگر موجودات داشت، آخرین و پیشرفته ترین صورت از صور جهان خلقت نمود می یافت و البتّه با پدیداری خلیفه ی پروردگار، انسان، این مهم اتّفاق افتاد. آیا آن لحظه های آفرینش موجب شادمانی می شد یا اندوه را به بار می آورد؟ پاسخ روشن است. همان گونه که همگان ساعات شکوهمند خلقت را مقدّس و شادی آفرین می دانند، جهان هستی احساس شادمانی داشت. اصولاً کمال و حرکت به سوی تعالی موجب طراوت، خرسندی و شادمانی است. امّا دردا و دریغا که جریان حیات با همین صورت خوشایند تداوم نیافت. شیطان شیطنت کرد و نظام آرام هستی و حرکت به سوی کمال را دستخوش اضطراب و دل آزردگی و اندوه ساخت. او سوگند خورد آن هم به عزّت و شکوه کبریایی که آدمیان را بفریبد مگر اندک شمار از ایشان را که نیایشگران پاک باخته باشند. [2] وهمان لحظه بود که ذات لایزال آفریدگار جهنّم را به رخ عاصیان و شیطان منشان کشید. [3] چیزی نگذشت که آدمی از جنّت بیرون شد و قابیلش دست به خون هابیل آلود. خلاصه این که ولایتی مقابل ولایت الهی شکل یافت واندوه بزرگ جهان را فرا گرفت. بنا بر این غمی بزرگ بر جهان مستولی شد و فرصت شادمانی نه خودفریبی به نام شادمانی - را از آدمیان گرفت. شادمانی حقیقی، خط بطلان کشیدن بر روی رفتارهای شیطانی و در مقابل، نهادینه کردن پذیرش تنها والی وجود بر جهان هستی است. انبیا و اولیا که پیشوایان بزرگ و هادیان بشر به سوی پاکی و رستگاری بودند ، به التیام این اندوه بزرگ بشر برخاستند. یکی پس از دیگری آمدند تا خط حق و حقیقت الهی را پاس دارند و رفتارهای شیطانی را از صحنه ی زندگی آدمیان برچینند. ایشان با فداکاری های بسیار، تحمّل رنج های فراوان، دشواری های غیر قابل تصوّر را به جان خریدند و تا سر حدّ شهادت کوشیدند که ولایت الهی را به بشر یادآوری و او را به جانب حیات طیّبه، هدایت کنند. در ادامه ی این روند پیامبر عظیم الشّأن اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلّم) و خاندان پاکش (علیهم سلام الله) آمدند تا زمین را از آخرین مراحل کفر و شرک و نفاق و آلودگی های ناشی از آن ها پاک و بهترین شکل زیستن را به بشر نه فقط مسلمانان هدیه کنند. امّا مریدان شیطان نه تنها در برابر آن ها ایستادند که با بدترین رفتارهای ناپسند و غیرانسانی به ایشان هجوم آوردند و به بی رحمانه ترین صورت های ممکن به ایذا و نابودی آن ها پرداختند. سهمگین ترین غم عالم در عاشورای سال شصت و یک هجری اتّفاق افتاد و دردناک ترین غصّه را به جان جامعه ی بشری ریخت. بزرگترین گناه به دست گروهی از آدمیان شکل گرفت و بدترین آزارهای جانکاه را دسته ای شیطان باورِ پلید بر جمعی پاکباخته ی بی بدیل وارد کردند. بر این اساس از آن روز به بعد، جامعه ی بشری صرف نظر از هر نوع ایده، عقیده، دین و مرام برای همیشه داغدار شد.

پرسش دیگری که باید در این جا طرح شود این است که چرا این رویداد به یک غم بزرگ تبدیل شد؟ مگر این همه قتل و کشتار در تاریخ روی نداده است؟ چرا این واقعه تا بدین پایه رنج آور می نماید؟

پاسخ این است که:

1- یزیدیان ، یعنی عدّه ای ارادتمند شیطان، به منظور فراگیر کردن ولایت شیطان، در برابر ولایت پروردگار ایستادند.

2- این عدّه (یزیدیان) نگذاشتند ولی حق (نماینده وجانشین خداوند) ولایت الهی را به سرحدّ کمال به انسان ها نشان دهد و فرصت طبیعی الگوگیری را از جامعه ی جهانی گرفتند.

3- آنها عزیزترین عزیزان پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را آزردند و کشتند و بازماندگانشان را به اسارت بردند، توصیه ی صریح پروردگار را که « ای پیامبر بگو در برابر دین و قرآن و هدایت، پاداشی از شما نمی خواهم مگر محبت خاندانم » - پیش چشم جهانیان به هیچ انگاشتند.

4- با این رویداد جانکاه، مردم که مستحق حیات طیّبه بودند، فرصت نیافتند آن را ازپیشوای طیب هستی و طیّبین و طیّبات تابع و مرید آن بزرگوار، بیاموزند و بر خطی که آفریدگار می خواست، قرار گیرند و کامیاب شوند.

5- پس از آن شیطان صفتان بر جامعه چیره شدند و مجال خدا اندیشی و خدا باوری را از مردم سلب کردند.

6- در نتیجه مردم ندانستند چگونه به همان خوبی که مطلوب باری تعالی است در زندگی با یکدیگر رفتار کنند و به عبودیت او بپردازند... .

عدّه ای که این حقایق را از شخص امام زین العابدین (سلام الله علیه) پیشوای بازمانده از کاروان شهیدان دریافتند ، مانند وی به مرثیه سرایی و سوگواری پرداختند تا از مسیر عزاداری به ستم های بر جهان رفته، اعتراض کنند و به خاطر حقوق پایمال شده و خونهای به ناحق ریخته ی جگرگوشه ی مصطفی (صلّی الله علیه وآله و سلّم) و جگرگوشگان وی، اشک بریزند و جهان را به سوگواری بخوانند.

سوگواران باید بتوانند با در نظر داشتن آنچه که به اشارت رفت، پرده از روی اندوه سنگین ـ و هنوز پنهان ـ واقعه ی عاشورا بردارند. این عزاداری دیگر تداوم حرکت حسینی ومبارزه ای تمام عیار است. مبارزه ای برای دست یافتن به اهداف مقدّس و والاست ، و نه آرزوهای حقیر نفسانی.

وقتی که سوگ خوان (مداح) در جایگاه سوگ خوانی (مدّاحی) قرارمی گیرد، به بازسازی واقعه ی طف می پردازد. صرف نظر از این که عبارت های او چیست و اساساً پیشتر از آن که مردم از زبان او کلمه ای بشنوند، واقعه در ذهن سوگواران مجسّم می شود. حاضران در حال و هوایی قرار دارند که کلّیتِ موضوع را در خاطر خود وا می کاوند و منتظرند تا کسی که در برابرشان ایستاده است رسالت خود را بروز دهد.

پرسش اساسی همین جا مطرح می شود که: وظیفه ی سوگ خوان(مدّاح) در این میدان چیست؟

پاسخ این پرسش ساده اما دقیق دقت کافی می طلبد. اگر هزار پاسخ بیان شود، به اعتقاد صاحب این قلم، پاسخ نهایی این خواهد بود : سوگ خوان به نمایندگی از امام حسین (سلام الله علیه) در میدان ایستاده است تا تمام واقعه را از منظرامام (سلام الله علیه) بازگوید. او خود را مدّعی و مخالف یزید می داند و تمام وجودش لبریزعشق حسین (سلام الله علیه) است. هدف او دفاع از امام (سلام الله علیه) است با این تفاوت که از پس حجاب قرن ها نمی تواند شمشیر برآورد و دشمن را از پای اندازد تا امام برقرار بماند و رموز حیات طیبه را به گوش جهانیان بخواند. به همین روی از تیغ زبان و بازوی بیان مدد می گیرد.

همه ی مخاطبانِ سوگ خوان می دانند که امام (سلام الله علیه) در مظلوم ترین حالت و دردناک ترین وضعیت، از همه ی هستی خود گذشته است. آنها می دانند تمام نگرانی امام، اوضاع نا به سامان امّت جدّش، رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بوده است. دیگر پای نغمه ی نواخوان کسی منتظر خبر تازه ای نیست. تمام رویداد را راویان و سوگ خوانان در متن این تاریخ طولانی هزاران بار بازخوانده اند. البته اگرچه به اشاره ی خواجه ی اهل راز « یک حرف بیش نیست سخن عشق، وین عجب / کز هر زبان که می شنوم نامکرّر است » امّا عمده نیاز مخاطب بیان خطّ روشن کنش و منش وسیره ی جهان افروز امام است.

پرسش دیگر این است که سوگ خوان با این شمشیر - بیان - چگونه می خواهد و می تواند از امام خویش دفاع کند؟ یا به عبارت دیگر با کدام شیوه و رویکرد، خواهد توانست نقش واقعی خود را در جایگاهی که قرار گرفته آشکار سازد؟

در جواب باید گفت:

1- هدف والای امام را به خوبی و روشنی دریابد، تحلیل کند و بازنماید.

2- امام را با ویژگی های منحصر به امام در نظر آورد و وی را با قهرمانان، جنگجویان و مردم عادی اشتباه نگیرد.

3- در این عرصه فقط برای رضای پروردگار حضور یابد و هیچ نیت دیگری را کنار آن نگذارد.

4- آن چه را که بیان می کند بی کم و کاست راست و برگرفته از متون متقن تاریخی باشد و تحت تأثیر اظهار علاقه و عواطف مخاطبان چیزی بر اصل رویداد نیفزاید.

5- هیچ رفتاری که با سیره ی امام و پیروی از او تناسب ندارد چه در حال سوگ خوانی و چه پیش و پس از آن - از او سر نزند.

و... .

نکته ی آخر:

من فکر می کنم در سوگواری ها ، ما باید بیشتر بر خود بگرییم. کسی سخنم را اشتباه درنیابد. من نمی گویم بر امام و مظلومیت او نگرییم. آن گریستن اگر چنان ادامه یابد که دیدگان همه ی جهانیان سپید گردد، باز هم کم است و امّا سخنم این است که با رفتن امام حسین (سلام الله علیه) ما آدمیان بازمانده از پی ایشان، بی چاره شده ایم. اگر بشر امروز بداند با رفتارهای وحشیگرانه ی عدّه ای در تاریخ - و آزردن و تنگ کردن زندگی بر پیشوایانِ خداگونه ی ما و سرانجام شهادت آنها ، چه ستمی بر بنی آدم رفته است، بی تردید از پای در خواهد آمد. اما دریغا که جهالت واپس آمدگان از نادانی پیشتریان زیانبارتر است.

با این احوال ما باید بر خود و روزگار خود بیش از حدّ و حساب بگرییم زیرا چنان که به اشاره رفت نمونه ی حیات طیّبه را از ما گرفته اند. یعنی بهترین شیوه ی بودن را به ستم از دست ما خارج کرده اند و بر سر آن به جهالتمان خندیده اند.

واضح تر این است که اگر محیط زندگی را برای پیشوایان پاک خاطر، ژرف اندیش و حقیقت گستر ما تنگ نکرده بودند و آن بزرگواران توانسته بودند بی تهدید در کنار مردم و با مردم زندگی کنند، نمود خلیفه الّهی ایشان در چشم مردم تجلی می یافت. در آن صورت جامعه ی بشری بهترین سرمشق های رفتاری و فکری را از آن خدا سیرتان دریافت می کرد. آن رهبران جامع و ذوالابعاد، پیش رفته ترین، بی آلایش ترین، پاکیزه ترین، پر آرامش ترین و... زندگی را به انسان تقدیم می فرمودند.

اگر شیطان صفتان مانع راه راهبران راستین نشده بودند، امروز دانش و معرفت بشری هزاران بار پیش رفته تر و فراتر بود. ابزارهای زندگی آن همه توسعه و ترقّی یافته بود که در تصوّر هیچ صاحب خردی نمی گنجید. به راستی اگر سد راه خاندان پیامبر نشده بودند امروز جهان تا این درجه آلوده بود؟

« سلونی قبل ان تفقدونی » را به یاد آورید و نابخردی متجاوزان به حریم انسانیت را هم مرور کنید. اگر بشر پرسیده، آن گاه دیده و دانسته بود که زندگی به معنی واقعی کلمه چیست، امروز در کوچه وخیابان، خانه و گذر و سفر و حذر این همه برآدمی اجحاف نمی رفت.

سوگ خوانان ، مدّاحان ، خداوند می بیند ، رسول الله (صلّی الله علیه وآله و سلّم) می نگرد ، اهل بیت (سلام الله علیهم) ... ، تاریخ ... ، نیاز ...، وظیفه ...

خود دانید.....

1- قرآن کریم ، بقره، 30

2- قرآن کریم ، الحجر، 39و40

3- همان ،43

آیین فرا رفتن ...
ما را در سایت آیین فرا رفتن دنبال می کنید

برچسب : هاشمی فرد,دکترهاشمی فرد,ساجد,عزاداری,مقاله,سینه زنی, نویسنده : روابط عمومی بنیاد دعبل خزاعی بوشهر deabel-boushehr بازدید : 1180 تاريخ : دوشنبه 4 شهريور 1392 ساعت: 1:39